ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

روزی بسیار عالی

اتفاق بسیار بسیار بسیار هیجان انگیزی امروز افتاده که باعث شده من دوباره بیام بنویسم. البته تمام روزها بلکه تمام ساعت های زندگی با دختر عزیزم هیجان انگیزه ولی امروز یک اتفاق جدید در زندگی دخملیه روز اولی که ترانه به مهد میره........ دخترم از حدود یازده ماهگی موقعی که من میرفتم سرکار پیش پرستار مهربون و دلسوزش طاهره خانم میموند.و امروز که دقیقا سه سال و دوازده روزشه اصلا فکر نمیکردم به این راحتی بره مهد. البته مهد که نه موسسه فرهنگی آموزشیه که خیلی نزدیک خونمونه. برای تابستون برنامش برای بچه های بالای سه سال ، سه روز درهفته از ساعت نه تا دوازده هست. ساعت 9:15 تا 10  میرن توی کلاسی که یک مربی هست و حدود هشت تا کوچولوی سه و...
19 مرداد 1394

یک شب دونفره با حال

سلام دیروز همسرم مهدی رفته بود ماموریت و قرار بود ساعت یک شب برسه. بخاطر همین منم برنامه ریزی کردم که با ترانه بریم بگردیم. بعد از ظهر از سرکار که برگشتم بردمش حمام و لباساشو پوشوندم و آماده شدیم که دو تایی بریم تفریح ولی از اونجایی که دختر گلم جدیدا میخواد ادای منو در بیاره ، خودشو میزاره جای من و به من میگه دخترم  کلی طول کشید تا حاضر شیم. منم باهاش همکاری میکنم . خلاصه مامان ترانه دیشب منو که دخترش بودم آماده کرد و تا بخوایم از خونه در بیایم شد ساعت8 . کلی هم توی ترافیک موندیم تا رسیدیم کوروش. ما که چند وقتیه مشتری پرو پا قرص اونجا شدیم. چون یک اتاق بازی داره که هم ترانه دوستش داره هم جای خوب و مناسبیه. خلاصه رسیدیم کوروش و ...
19 مرداد 1394

سالگرد 24 ماهگي قمري

سلام دخمل گلم . ديروز سالگرد قمري تولدت بود عزيزم . ( نهم ماه مبارك رمضان) انشاالله كه سيصد ساله شي......يك عمر پر از بركت و خير و سلامتي.........فدات بشم راستي در مورد پستونك و به قول خودت "peth" بهت بگم كه از شنبه توي تركي . ..... و بجاش شيشه شير بهت ميدم. قربون دخملي بشم. بوس بوس ...
17 تير 1393

23 ماه و يك روزگي

سلام دختر گلم. عزيز دلم بازم دير اومدم برات بنويسم. حسابي سرم شلوغه يكسري كلاس مربوطه به رشته كاريم دارم ميرم كه پنج شنبه جمعه ها تشكيل ميشه از مهر پارسال شروع شده و تا مهر امسال ادامه داره. بخاطر همين وقتي خونه ميرسم و وقتاي آزادم كه تو با بابايي هستيو درسامو ميخونم و پروژه انجام ميدم . بخاطر همين ديگه وقت نت رفتن ندارم. عزيزدلم اونقدر شيرينتر و بزرگتر از قبل شدي كه نميدونم كدومو برات بنويسم. پيشرفتت توي صحبت كردن خيلي سريع بوده . الان هر كلمه اي كه روزمره لازم ميشه بلدي بگي البته بصورت بامزه. دو هفته هست كه ياد گرفتي بگي خاله ( كاملا خ رو بصورت غليظ تلفظ ميكني .) تا قبلش اصلا خاله نميگفتي . و به خاله طاهره( پرستارت) و خاله هاي خودت مي...
9 تير 1393

دختر بيست ماه و 10 روزه مااااا

با كلي تاخير دوباره اومدم. البته اين چند ماه همش عذاب وجدان داشتم كه چرا نتونستم بيام و برات بنويسم. ولي مشغله كار و زندگي و همچنين شيطنت شما كه نميذاري دست به كامپيوتر بزنم باعث شد كه غيبت حدودا 5 ماهه داشته باشم. ماشاالله توي اين مدت اونقدر شيرين كاريها و سرعت پيشرفتت هم زياد بوده كه به عذاب وجدان من اضافه كرده. اگر بخوام خلاصه برات بگم تو شدي يك دختر شيطون ولي خانم و مهربون   جونم برات بگه كه از دندونا چهار تا جلوي بالا و سه تا جلوي پائين و سه تا آسياب در اومده. يكي پائين سمت راست يكي پائين سمت چپ و يكي بالا سمت راست. كه جمعا ميشه 11 تا.   از هجده ماهگي به بعد پيشرفت زيادي توي اداي كلمات داشتي. البته به همون شيوه قديم س...
31 فروردين 1393

عزيز دل من خيلي شيطون شديهااااااااااا

اگر گفتي ديروز چه دسته گلي به آب دادي؟ بلهههههههههه مطابق كار هر روزت كه تا كيف منو ميبيني ميري كلا خاليش ميكني و محتويات داخلشو بررسي ميكني ، ظاهرا اين سري كارت ورود و خروج شركتمو برداشتي  و معلوم نيست كجا گذاشتيش كه امروز كه اومدم سركار ديدم كارت ندارم ......  از دست تو دختر بلا من چيكار كنم آخه ؟ ...
6 آبان 1392

مسافرت قشم بدون ترانه

ترانه خانمم فکر کنم برات گفته بودم که من روز 10 شهریور امسال رفتم ماموریت قشم برای بازدید از سایت قشم که طراحی سازه بخش بویلرش کاملا با خودم بود.عسکشو گرفتم تا بزارم توی وبت و بعدها بدونی که مامان سرکار میرفته چیکارا میکرده       ...
29 مهر 1392

دندون های سوم و چهارم ترانه

عزیز دلم دوشنبه هفته پیش درست یک هفته قبل یعنی 22 مهر و در سن 14 ماه و 15 روزگی دو تا دندون دیگه در آوردی یکی جلوبالا سمت راست خودت و یکی نیش سمت چپ خودت و بالا      خوب حالا شدی چهار دندونه ...
29 مهر 1392

عزیزمممممممممممممممممممممممممممممم آخه این چه کاریه

دیشب از اون شبا بود که شما بیش فعال شده بودی و هر کاری ازت بر میاومد میکردی......... اینجا هم که معلومه بعد از اینکه دمپایی های منو کردی توی دستت رفتی و انداختیشون توی سطل آشغال   ...
29 مهر 1392