ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

تولد ترانه

درست یک ماه پیش برات یک تولد خودمونی و خانمونه گرفتم عمه ها و خاله هات بودن و مامان جون فاطمه و دو تا از دوستای خوبم. مامان جون طاهره هم دوباره کمرش درد گرفته بود و دکتر بهش استراحت داده بود بخاطر همین نتونست بیاد. نتونستم خیلی ازت عکس بگیرم و بیشتر فیلم گرفتیم ولی همین چند تا عکسم که گرفتم خیلی خوب نیستند ولی میزارم برات . توی تولدت خیلی خسته بودی و خواب آلو ولی به محض اینکه کادوی تولد بابایی اومد که یک کامیون بزرگ بود کلی ذوق زده شدی و بازش کردیم برات و از اونجایی که از هل دادن هر چیزی خوشت میاد مدام هلش میدادی از این سر خونه به اون سر خونه .......کلی هم کادو گیرت اومد دست همگی درد نکنه     ...
29 مهر 1392

ترانه و به هم ریختن خونه

بدون شرح در ادامه مطلب       همینطور که توی عسک معلومه دستتو کردی توی یکی از پاچه های یکی از شلوارکهات و مشغول به انجام امر مهم فضولی شدی. حیف که نشده غیر از این مورد ازت عکس بگیرم همیشه یا دمپایی های منو میکنی توی دستت یا پاچه شلواراتو یا جورابای مارو و راه میری و به ادامه شیطنتت میپردازی ...
29 مهر 1392

دنبال چی میگردی؟

خیلی بامزه داشتی زیر کابینت دنبال جارو دستی میگشتی که بگیری دستتو برام خونه رو جارو کنی . منم از تمام لحظاتش عسک گرفتم و اینم عسکای تو در حال شیطنت در ادامه مطالب   دیدی پیداش کردم مامانی؟ ای شیطون بلا میخندی!!!!!!!!!!!!!!!!11   ...
29 مهر 1392

بالاخره اومدیمممممممممممممم

سلام به دوستای خویم. خیلی خلاصه بنویسم که همونطور که میدونین من از 16 مرداد مرخصی بدون حقوقم تموم شده و دارم میرم سرکار و از اون تاریخ به قول خاله فائزه حسابی بیخود شدم. چون صبح ها ساعت 5:30 از خواب بیدار میشم و غذای ترانه رو درست میکنم و کارای خودمو میکنم تا خاله طاهره ( پرستار ترانه جون) بیاد و قبل از 7 میرم سرکار تا ساعت 14:45 ساعت کاریم هست و تا برسم خونه حدود 15:30 میشه از وقتی هم میرسم با ترانه هستم تا ساعت 22 که بریم لالا..........البته بگذریم که توی این مدت بیشتر شبهاش بیرون بودیم و تا برسیم خونه و بخوابیم از 11 شب هم گذشته خلاصه که حسابی خسته هستم و وقتی میام خونه ترانه خانم اجازه پای کامپیوتر نشستن به من نمیده... حالا ت...
29 مهر 1392