ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

خريد روتختي و سرويس بالش و تشك براي احتمالا ترانه خانم

سلام گلم خوبي؟ اجازه ميدي هنوز ترانه جون صدات كنم؟ ترانه جونم من و مامانم عصر جمعه 22 ارديبهشت با هم رفتيم خيابون بهار تا يكسري وسايل تو رو بخريم. به اصرار مامانم رفتيم من اصلا حوصله نداشتم ولي وقتي رفتيم سر ذوق اومدم . اول رفتيم يك كفش خوشگل صورتي براي يكسالگيت گرفتيم . بعدشم رفتيم يكسري لوازم كوچولو مثل دستمال خشك كن و ناخن گير و برس و تب سنج و شيشه شير و شيشه دارو و پستونك و يكم عروسك براي توي وان حمام برات خريديم. بعدشم رفتيم سرويس روتختي برات خريديم كه كرم قهوه اي هست و يكسري هم سرويس دم دستي تشك و بالش و پتو كه تركيب چند تا رنگ مثل صورتي و سبز و زرد هست. اومديم خونه به بابام و بابايي تو نشون داديم و همه گفتن خوشگله . همون ...
25 ارديبهشت 1391

سلام عزیز دلم

سلام قربونت برم الهی.........خوبی؟ امروز من و بابایی رفتیم سونوگرافی تا دقیق خانم دکتر بررسی کنن که خدای نکرده مشکلی نداشته باشی. خدا رو شکر سالم بودی گلم. بابایی هم تو رو دید برای اولین بار . یک کوچولو دماخت بزرگ بود ....بابایی گفت که شوهر گیرت نمیاد..........ولی من دعواش کردم گفتم بچم تازه یک کیلو و 70 گرمه ....تپلی شه خوشگلتر هم میشه. لبات هم گوشتی بود که به نظر من خوشگل بودی.........ولی عزیزم بدجوری گذاشتیمون سرکار ها........اون از دیروز که پزشکم بهم گفت صددرصد پسری و این هم از امروز که خانم دکتر متخصص سونوگرافی گفت صددرصد دختری...........قایم موشک بازی دوست داری نه؟ به هرحال امیدوارم هر چی هستی صحیح و سالم باشی گلم. ولی دیگه اطمین...
19 ارديبهشت 1391

عزیزم بالاخره دختری یا پسر؟

سلام مامانی خوبی؟.................میترسم دیگه بگم ترانه ....... آخه امروز نوبت دکترم بود و رفتم خانم دکتر صدای قلبتو که شنید همینجور داشتی لگد میزدی و تند تند داشت قلبت تالاپ تواوپ میکرد گلم. خانم دکتر گفت ماشاالله ..........انگار که به نظرش اومده بود خیلی عجله داری و شیطونی.....ای فدای اون لگدهات برم ....... بعدش شروع کرد به سونو کردن که وضعیتتو ببینه من پرسیدم که جنسیت هم معلومه یا نه.....خانم دکتر گفت پشتت بهشه ............ولی یکم سعی کرد و گفت بلهههههههههههههههه از نظر من پسره.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بعدم گفت اگر سونوی قبلی بهت نگفته بودن دختره من بهت میگفتم صد در صد پسره..........منو بگی حسابی شوکه شدم .......گفتم آخه من کلی ...
18 ارديبهشت 1391

خريد بقيه لباسهاي ترانه خانم

سلام دختر گلم. خوبي؟ حدودا ده روز پيش يكسري لباس برات از سايت next  سفارش دادم كه قرار بود برسه بدست خاله زينب توي لندن.( دختر خواهر شوهر خاله ساره ). بعدشم زحمت بكشن موقعي كه دارن ميان ايران برات بيارن. مثل اينكه لباسها به دستشون رسيده و انشاالله آخراي تير ميان ايران. انشاالله كه بدردت بخوره و مباركت باشه گلم. كالسكه رو هم احتمالا سفارش ميديم و همون موقع بدستمون ميرسه. بعدش ميمونه لوازم بهداشتي و تخت و كمد و اسباب بازيهات گلم. خيلي دوستت دارم عزيز دلم. انشاالله كه همه رو با خوبي و خوشي استفاده كني و خوشت بياد.
18 ارديبهشت 1391

خوبي ترانه جونم؟

ترانه زندگيم سلام. خوبي گلم؟ منو ببخش اين چند روز خيلي اذيت شدي. خيلي تكون خوردنات شديد بود و فكر ميكنم حسابي بهت فشار اومده. ببخشيد دست خودم نبود. خيلي دپرسم . با اينكه خيلي بهترم ولي احساس ميكنم افسرده شدم. نميتونم يك لحظه هم از فكر عمو جونم بيام بيرون. خيلي حيف شد كه قسمت نبود تو هم ببينيش و خوبياشو درك  كني. بوس عزيزم بااااااااااي.
16 ارديبهشت 1391

عموي من رفت پيش خدا

سلام دختر گلم خوبي؟ خيلي وقته كه نتونستم بيام برات نامه بنويسم. شايد يكم غفلت كردم . راستشو بخواي يك پروژه گرفتم كه خونه انجام ميدم. باور كن فقط براي راحتي آينده تو ولي غافل از اينكه شايد راحتي الان تو رو از بين ميبرم. دختر گلم اومدم يك خبر بد بهت بدم. ديشب فهميدم كه عموي خوب و مهربونم رفته پيش خدا. خيلي براش گريه كردم. خيلي دوستش داشتم . خيلي مرد خوبي بود. همه خيلي دوستش داشتن. عموي من يك مريضي بد داشت كه يكسال بود تحت درمان بود و بيماريش كنترل شده بود. دكترا خيلي اميدوار بودن. عيد هم كه رفته بوديم خونشون حالش خوب بود و تمام آزمايش هاش هيچ مشكلي رو نشون نميداد. دوره آخر درمانش حدودا 3 هفته پيش بود كه هم داروهاش درست و حسابي گير نمياومد ...
12 ارديبهشت 1391

شيطوني بابايي

سلام دخترم خوبي؟ بابايي يكم شكمش اومده جلو و چاق شده . خيلي هم به فوتبال علاقه داره. بخاطر همين هفته اي يكبار با دوستاش ميرن فوتبال بازي ميكنن. جمعه شب كه رفته بود وقتي برگشت ديدم ميلنگه . گفتم چي شده ؟ گفت هواسم نبود كه 34 سالمه يك حركت خفن مثل 20 ساله ها انجام دادم پشت رونم گرفته. ديروز هم خيلي ميلنگيد بردمش دكتر خدارو شكر چيز خاصي نبود. گرفتگي عضله بود كه بهش آمپول و پماد داد. ديروز ميگفت دخترم اگر به باباش بره كه خيلي شيطونه و پدرمونو در مياره.
3 ارديبهشت 1391

خرید های جدید توی روز تولد خودم

سلام دخمل عزیزم. خوبی گلم؟ امروز صبح با بابایی هوس کرده بودیم بریم لباس سیسمونی برای تو ببینیم. یکدفعه ای هوسم شد که خرید هم بکنم. یکم زیرپوش برات خریدیم. امیدوارم خوشت بیاد گلم. راستی امروز روز تولدمه. بابایی امروز ناهار مهمونمون کرد به ناهار بیرون ولی چون خسته بودم ترجیح دادم خونه بمونم و غذا رو بیارن خونه. کوبیده با برنج خیلی چسبید . امیدوارم به تو هم چسبیده باشه تازه بابایی به مناسبت تولدم یک گوشی موبایل برام سفارش داده ولی چون امروز اون مدل رو نداشتن قراره فردا بریم تحویل بگیریم. میخوام وقتی بدنیا اومدی باهاش ازت عکس و فیلم بگیرم. هر دوتونو خیلی دوست دارم.   اینم عکس های زیرپوش هایی که امروز خریدیم.مارک ...
1 ارديبهشت 1391

بابايي هم تكون خوردنتو از روي دلم ديد

سلام ترانه جونم خوبي؟ اگر بدوني ديروز عصر كه رسيديم خونه من رفتم دوش گرفتم و روي دلم روغن زدم و چون خسته بودم يكم روي تخت دراز كشيدم كه ديدم شروع كردي لگد زدن ....( تو بيشتر سمت راست دلم لگد ميزني) بابايي رو صدا كردم كه بيا ببين اونم تندي دويد اومدكه ببينه چجوري تكون ميخوري.....بعدش بهش گفتم كجاي دلمو بايد نگاه كنه. همون موقع بود كه لگد كاري و محكم نصيبم كردي و بابايي ديد وكلي ذوق زده شد. اي فداي اون لگدات برم كه اينقدر محكمه..... راستي ديشب خواب ديدم سرويس چوبتو سفارش داديم كرمي بود. بعدش كه آوردن ياسي آوردن. من كلي غر زدم كه من كه اين رنگي نميخواستم ولي همه ميگفتن همين قشنگه نميخواد پسش بدي.....آخه من ميخوام سرويس چوبتو با اتاق خود...
30 فروردين 1391

سلام بابایی

سلام عزیزم الان که دارم اینا رو واست مینویسم از 1 نیمه شب گذشته و تازه بعد از کارهام دارم دست به قلم میشم. می دونی من معروف به ادبیات قوی و مامانت معروف به ادبیات ضعیفه ولی عشق موجب شده مامانت خاطره های شاهکاری برای تو بنویسه. خاطره هاش در مورد منم شاهکاره اما از نوع تراژیک. خوندن نوشته های مامان قشنگت ( که من اردیبهشت 7 ساله که دارمش ) منو نسبت به انتخاب احساسیم کاملاً مطمئن میکنه. مامانت یه دنیا عشقو وارد زندگی من کرد و حالا تو هم میتونی سر سفره ما بشینی و البته یه چند وقتیه که نشستی به سلامتی ( بزن  اون کف قشنگه رو.  اوه الان نه مامان بیدار میشه صبح به حسابش برس ) مامانت گاهی اذیت میکنه ولی وقتی میخنده ...
28 فروردين 1391