ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

يك خريد كوچولو براي ترانه خانم

سلام دخمل گلم خوبي؟ ديروز عصر بعد از ساعت كاري با خاله مهسا( همكار و دوستم) رفتيم دوتا از فروشگاه هاي روبروي پارك ملت و يكسري از وسايل ني ني رو ديديم. ست كالسكه رو بازم با هم ديديم . يك لباس سرهمي بامزه برات خريدم كه احتمالا توي بيمارستان ميخوام تنت كنم. از يكي ديگشون هم يك بالش بارداري خريدم كه بعد از بدنيا اومدنت بعنوان تشك شير دهي و تشك استراحت تو هم قابل استفاده است. ماركش jane بود. ميخواستم عكس بگيرم و بذارمش برات توي اين پست ولي چون الان سر كار هستم و نميتونم عكس آپلود كنم وقتي رسيدم خونه اين كارو ميكنم. انشاالله خريدهاي بعديت رو هم بزودي انجام ميدم. خيلي دوستت دارم. بوس.   ...
26 فروردين 1391

دلتنگي (1)

  سلام ترانه ايم خوبي؟   ديروز ظهر خونه مادر بزرگت بوديم . عمت يك ترانه برامون گذاشت كه خواننده براي دختر كوچولوش خونده بود. وقتي گوشش دادم اونقدر دلتنگت شدم و دوست داشتم كه اونجا ميبودي و منم كلي قربون صدقت ميرفتم كه اشكم سرازير شد. تا نيم ساعتي حسابي حالم گرفته و چشمام پر اشك بود كه بابايي بردمون بيرون و يك گشت توي خيابونا زديم جات خالي بارون نم نم هم مياومد و هوا خيلي خوب و عالي بود.   ...
26 فروردين 1391

حرف هاي مادرانه (2)

سلام ترانه جونم دختر قشنگ و عسلم. امروز دوست دارم يك كم از خودم برات بگم. راستشو بخواي نميدونم از كجا بايد شروع كنم. از اول كوچيكيم بگم يا از همين الانم............ از خصوصيات بد اخلاقيم كه از بچگي هم يادمه داشتم، لجبازي و جيغجيغو بودنم بود....البته الان باباييت هم ميگه كه هم لجبازم هم جيغجيغو.....هههههههههههههههه.....آدم خجالتي اي بودم كه بعد از ازدواجم با بابا مهديت خيلي بهتر شدم . آخه بابات ماشاالله خيلي آدم اجتماعي اي هست و توي جمع معمولا متكلم وحده هست. ماكاروني و لازانيا و پيتزا غذاهاي مورد علاقه من و بابات هست. بابات گاهي اوقات شعر ميگه و روحيش لطافت داره. من علي رغم اينكه خيلي دلنازك هستم ولي غرورم گاهي اوقات اجازه نميده كه احساساتم ...
23 فروردين 1391

مراجعه به پزشک

سلام ترانه جونم خوبي؟ فدات شم الان كه دارم برات مينويسم يكم داري لگد ميزني. شايد جام بده شايدم تازه از خواب بيدار شدي.... ديروز دوتايي رفتيم پيش خانم دكتر. وزنم كه 68 كيلو بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولي عوضش خانم دكتر صداي قلبتو گوش داد و ميزان آب اطرافت و اندازه خودتو گرفت و گفت همه چيز عاليه و رشد جنين هم خيلي خوبه.......طبق اندازه هات گفت كه 22 هفته و 6 روز هستي ولي سنت 22 هفته و 3 روز بود. يعني ماشاالله رشدت خوبه. امروز صبح كه داشتيم با بابايي مياومديم سركار كلي در مورد تو با هم حرف زديم و ذوق كرديم. فدات شم كه اينقدر شيريني......انشاالله كه هميشه سالم باشي. از خانم دكتر در مورد سفر بازم پرسيدم و گفت كه با هواپيما اي...
20 فروردين 1391

خونه تكوني اساسي به مناسبت ورود ترانه

سلام ترانه جونم خوبي؟ عزيزم ببخشيد اگر توي اين چند روز خيلي اذيت شدي گلم. آخه من و بابايي و مامانم و بابام از چهارشنبه افتاديم به جون خونه و كلي همه جارو به هم ريختيم و وسائل اضافه رو دور ريختيم و داخل كمدها و كابينت ها رو خالي و مرتب كرديم. باور كن هيچ كس نميذاشت من به تو فشار بيارم ولي بازم اگر خسته شدي شرمنده. جات خالي نميدوني كه چقدر خونمون خلوت و خوب شده. هر چي ظرف و كارتون و لباس و پارچه اضافه داشتيم ريختيم دور. حتي ظروف توي بوفه رو هم فقط اونايي رو نگه داشتم كه ازشون استفاده ميكردم و تزئيني ها رو رد كردم. داخل كمد ها رو هم همينجوري خالي كردم كه اگر تو اومدي جا واسه خودت و وسائلت باشه. ما هممون تو رو دوست داريم و منتظر ور...
19 فروردين 1391

بابایی سلام

ترانه خانم سلام بابایی ، زندگی بابا و مامان تا حالا اینجا برات چیز درست و درمونی ننوشته بودم ولی امروز یه روز دیگه است. مامان خانومت امروز حالش بد بود و اینقدر ناراحت بود که دائم گریه میکرد. من غیر از دلداری دادن کار دیگه ای از دستم بر نمیاد حالا تو هم دختر خوبی باش و به خاطر بابایی یه دونه لگد محکم به مامان بزن که هم حالش جا بیاد ، هم از نگرانی در بیاد. دخمر بابا، ترانه زندگی بابا ، هستی من منتظر اومدنت هستم و بازم برات یادداشت میزارم. حالا یه بوس به بابا بده آی به قربونت برم. ...
15 فروردين 1391

ترانه جونم خيلي زود نگران ميشم

سلام ترانه زندگيم . خوبي؟ عزيز دلم خيلي نگرانت هستم. امروز صبح كه بيدار شدم اصلا تكون نخوردي. حتي هر شب تكون خوردنات از خواب بيدارم ميكرد ولي ديشب اصلا يكبار هم بيدار نشدم. تا وقتي رفتم تو ماشين نشستم ديگه زدم زير گريه و به بابايي گفتم كه نينيم تكون نميخوره. نكنه بخاطر ديشب كه رفته بودم يافت آباد و كلي پياده روزي كردهم ترانه جون بلايي سرش اومده......... بابايي هم دلداري داد و گفت نه . ديشب خيلي خسته بودي و با تكون هاش از خواب بيدار نشدي الانم كه دخملي شايد خوابه..... منم با خودم فكر كردم شايد هم چون هنوز صبحانه نخوردم تو بيحالي و گرسنه هستي. شروع كردم به لقمه گرفتن نون و كره و مربا......لقمه هاي آخر رو كه داشتم ميخوردم  يكم...
15 فروردين 1391

روز اول كاري سال 91

سلام ترانه من .....خوبي؟ چه خبرا؟ دخمل گلم اين همه تكون ميخوري نميدونم اذيتي يا خوشحال و سرحالي؟ امروز بابايي من و تو رو رسوند سركار خيلي خيابونها خلوت بود. با اين كه تنبلي كرديم و دير بيدار شديم و دير راه افتاديم ولي خيلي زود رسيديم. همكارام بهم گفتن كه دلت اونقدري كه فكر ميكرديم بزرگ نشده. خودم هم همين فكر رو ميكنم. ترانه جونم شنبه 12 فروردين با مامان جون رفتيم يك فروشگاه سيسموني و يكسري وسايل رو بررسي كرديم. گهواره و تخت و كمد و كالسكه. كالسكه مارك Mon رو بهمون نشون داد كه خيلي سبك بود و قيمتش هم با كرير و كيف حدود 800 ميشد. يكسري ني ني لاي لاي هم ديديم كه مدلهاي دستيش از 90 هزار تومن بود تا مدلهاي برقي كه حدود 170 ه...
14 فروردين 1391

انتخاب اسم

سلام ترانه من . خوبی؟ صبح قشنگت بخیر عزیزم. الان داشتی توی دلم ورجه وورجه میکردی. من و بابایی بالاخره اسمتو انتخاب کردیم. امیدوارم که دوست داشته باشی . اسمتو گذاشتیم "ترانه". دوشنبه که با خاله سمیه صحبت میکردم از اسمت خوشش اومد و ترغیب شدم که همین اسم باشه. عصر دوشنبه هم رفتیم خیابون بهار و سرویس کالسکه دیدیم. ترانه جونم یک سرویس کالسکه خیلی شیک و خوب برات دیدیم اگر بتونم و پولم برسه دوست دارم همونو برات بخرم.مارکش stokke بود. یک مدل maxicosi هم دیدیم برات که اونم خوب بود. حالا باید با بابایی حساب کتاب کنیم ببینیم چی میتونیم بخریم. ...
9 فروردين 1391