ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

سلام دخملی

سلام دخمل گلم. خوبی عزیزم؟ عزیز دلم چند شبه که شبها خیلی بد میخوابم. سعی میکنم فقط به پهلو بخوابم تا یکوقت خدای نکرده اذیت نشی ولی کمرم مفصل های پام درد میگیرن. هر بار هم که میخوام دست به دست بشم به توصیه همه اول بلند میشم بعد دوباره میخوابم. خیلی نگران سلامتیت هستم. الان داشتم با خاله ساره صحبت میکردم دوباره شروع کردی به در زدن. هههههههههه فدات شم که اینقدر بامزه تکون میخوری. عزیز دلم این هفته شرکتمون تعطیله و من توی خونه هستم و به سرم زده اتاق خواب من و باباتو تغییر دکوراسیون بدم که بعدش وسائل تو رو خریدیم راحت توی اتاق خودت بچینم. البته میخوام الان جای تخت خودم رو عوض کنم که یکدونه تخت کوچولو که کنار تخت خودم جا بشه برات بخرم . ...
6 فروردين 1391

نظر سنجی اسم دخترم

دوستای گلم من یک تاپیک توی نینی سایت درست کردم برای نظر سنجی برای انتخاب اسم دختر گلم. اگر دوست داشتین و وقت کردین ممکنه برین و نظر بدین؟ ممنون از لطفتون.   http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=199725&PageNumber=1   فعلا بای و بوس. ...
5 فروردين 1391

اولین باری که تکون خوردناتو احساس کردم

هستی زندگی مامان و بابا خوبی گلم؟ فدات شم الهی که خیلی دوستت دارم و نگرانتم. همیشه برات دعا میکنم و از خدای مهربون میخوام که فرشته کوچولوی منو سالم نگه داره برام. عزیز دلم سه شنبه اول فروردین 91 وقتی خونه عمو کریم بودیم و تازه ناهار خورده بودم و رفته بودم با خاله فائزه تو توی اتاق نشسته بودیم که بعدش یکم دراز بکشیم و استراحت کنیم احساس کردم که توی دلم زیرش مثل نبض یکم میزنه ......اولش شک کردم که شاید تو باشی ولی خیلی طول نکشید و تموم شد. همون شب که با بابایی رفته بودیم بخوابیم و من دراز کشیده بودم دیدم همون تکون ها سمت راست و پائین دلم احساس میشه...........فوری به بابایی گفتم و اونم خیلی ذوق کرد . خیلی اون شب ورجه وورجه می...
5 فروردين 1391

سلام ترانه زندگی من و بابایی

سلام عزیز دلم خوبی؟ ترانه زندگی من این چند وقت نتونسته بودم بیام باهات حرف بزنم. هستی من ...........من و بابایی دوشنبه 29 اسفند رفتیم بوشهر و رفتیم کنار دریا .. خیلی هوا خوب بود. فقط چون باد میاومد و گرد و غبار زیاد بود نتونستیم قایق سواری کنیم. بعدشم رفتیم کازرون و تا دیروز کازرون بودیم و همه فامیلها رو دیدیم. دیشب هم برگشتیم خونه... خیلی عید خوبی بود و خوش گذشت به همه . امیدوارم سال دیگه عید نوروز تو هم تو بغل من باشی و سه تایی با ماشین خودمون بریم سفر........ امروز بابایی بهم گفت از تمام اسمهایی که برات انتخاب کردیم اول نگار رو بیشتر دوست داره بعدشم هستی بعدشم ترانه......ولی گفت هر اسمی بزاری قشنگه.... خیلی دوستت دارم....
5 فروردين 1391

دختر گلم عيدت مبارك

سلام دختر عزيزم خوبي؟ خيلي دلم براي شنيدن صداي قلبت تنگ شده . دوست دارم صداشو بشنوم تا خيالم راحت شه كه سالمي. اين روزها خيلي استرس دارم . خيلي برات دعا ميكنم. هنوز تكون خوردنت رو حس نكردم . ديشب توي اينترنت با بابايي سرچ كرديم نوشته بود براي بارداري اول زودتر از هفته هاي 18 تا 22 ممكنه حس نشه . يكم خيالم راحت شد. اميدوارم زودي اين تكون خوردنهاتو حس كنم . عزيز دلم پنج شنبه شب با مامان جونت و خاله هات و بابايي رفتيم برات يكسري زيرپوش ديگه خريديم. مباركت باشه گلم. حتما خيلي بهت مياد. در مورد كالسكه هم تحقيق كرديم و از خانم فروشنده توضيح خواستيم. كالسكه اي كه معرفي كرد خيلي خوشكل بود و جمع و جور ميشد. ديروز هم خودم رفتم توي سايت همون...
28 اسفند 1390

حرف هاي مادرانه (1)

سلام ترانه زندگي مامان و بابا خوبي عزيز دلم؟ دلم براي شنيدن صداي قلبت تنگ شده گلم. همش نگران سلامتي تو هستم. الان ساعت 15:45 هست و خوابم مياد و سرم هم كمي درد ميكنه. منتظرم ساعت 16 شه كه بابا جون راه بيافته بياد دنبالم. همش دو روز ديگه از روزهاي كاري سال 90 باقي مونده شنبه و يكشنبه. بعدش ديگه راحت ميشيم تا 14 فروردين. عزيز دلم سال 90 براي من و بابا جونت سال خيلي عجيب و دوست داشتتني اي بود. سال 90 خدا يك فرشته كوچولو تو دل من گذاشت كه خيلي دوستش دارم. عزيزم من و بابا زندگي خوبي تا حالا با هم داشتيم كه اون رو مديون مهربوني ها و گذشت هاي بابايي ميدونم. زندگي پر از فراز و نشيب هست كه به نظر من براي خوشبخت بودن بايد علاوه بر پشت سرگذاشتن اونها، ب...
24 اسفند 1390

حال و هواي عيد

سلام عسل ماماني خوبي؟ عزيز دلم ديشب چهارشنبه سوري بود و من و بابايي خيلي نگرانت بوديم . به خاطر همين زود از سركار رفتيم خونه تا به سرو صداهاي فشفشه ها و ترقه ها نخوريم. بعدشم با بابايي يك يخچال تكوني اساسي كرديم. جات كه خالي نبوده ولي ديروز با اينكه كار زياد داشتيم ولي خيلي خوش گذشت. امشب هم سور نوه عمه بابايي دعوتيم و من طبق معمول نميدونم چي بپوشم. خيلي دوستت دارم. بوس ...
24 اسفند 1390

سلام دختر قشنگم

عزيزم خوبي؟ گلم خيلي بزرگ شديااااااا......داري ميري توي 20 هفتگي. فدات شم ديشب داشتيم با بابايي ميخونديم كه تو الان چه شكلي هستي.....نوشته بود 250 گرم وزن داري و 15 سانتي متر قد. ولي چهارشنبه هفته پيش خانم دكتر سونوگرافي بهم گفتن كه 17 سانتي متر قد داري و 240 گرم وزن. فداي تو دختر خوش هيكل و خوش تيپم بشم. عزيز دلم امشب چهارشنبه سوري هست. من وبابايي هم از ترس اينكه تو از صداي طرقه هايي كه مي تركه بترسي و آرامشت به هم بخوره ميخوايم زودي بريم خونه تا كمتر اين سر و صداها رو بشنوي. راستي عسل ماماني بابايي اونقدر زرنگ شده و دست پختش خوب شده كه نگو . پريشب من و بابا با هم رفته بوديم شهروند كه براي عيد مواد غذايي بخريم. وقتي رسيديم خونه ساع...
23 اسفند 1390

سلام دخمل عزيزم

سلام عزيز دل ماماني خوبي؟ فدات شم الهي خيلي دوستت دارم . عزيز دلم از چهارشنبه حسابي افتادم دنبال پيدا كردن اسم خوشگل براي دختر خوشگلم... از همكارام كه باهاشون دوستم گرفته تا دوستاي خانوادگيمون از همه نظر سنجي كردم و پرطرفدارترين اسمها رو انتخاب كردم حالا مونده تصميم نهايي كه من و بابايي بايد بگيريم.. كاش ميتونستم از تو هم نظر بپرسم . راستي فكر كنم خيلي بزرگ داري ميشيااااا.....براي خودت خانمي شدي عزيزم...از روي اندازه شكم مامانت معلومه كه خانم شدي و بزرگ. من و بابايي خيلي دوستت داريم...بووووووووووس   ...
21 اسفند 1390