ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

حرف هاي مادرانه (2)

1391/1/23 11:04
نویسنده : نرگس
465 بازدید
اشتراک گذاری
سلام ترانه جونم دختر قشنگ و عسلم. امروز دوست دارم يك كم از خودم برات بگم. راستشو بخواي نميدونم از كجا بايد شروع كنم. از اول كوچيكيم بگم يا از همين الانم............ از خصوصيات بد اخلاقيم كه از بچگي هم يادمه داشتم، لجبازي و جيغجيغو بودنم بود....البته الان باباييت هم ميگه كه هم لجبازم هم جيغجيغو.....هههههههههههههههه.....آدم خجالتي اي بودم كه بعد از ازدواجم با بابا مهديت خيلي بهتر شدم . آخه بابات ماشاالله خيلي آدم اجتماعي اي هست و توي جمع معمولا متكلم وحده هست. ماكاروني و لازانيا و پيتزا غذاهاي مورد علاقه من و بابات هست. بابات گاهي اوقات شعر ميگه و روحيش لطافت داره. من علي رغم اينكه خيلي دلنازك هستم ولي غرورم گاهي اوقات اجازه نميده كه احساساتم رو توي جمع بروز بدم. سعي ميكنم منطقي فكر كنم ولي شايد يكم خودخواه هم باشم و اين خودخواهي رو با منطق توجيه ميكنم. نميتونم بگم عاشق بچه ها هستم ولي از وقتي تو اومدي توي دلم براي تو ميميرم. خيلي بهت عادت كردم و لگد زدناتو دوست دارم. يك روز كه احساس كنم كمتر تكون ميخوري و خيلي لگد نميزني اونقدر نگران ميشم و استرس ميگيرم كه اشكم در مياد. سعي ميكنم مواظبت باشم و از وقتي كه تو رو دارم خيلي كارها رو گذاشتم كنار. مثل ورزش و رقص كه جزو بهترين سرگرمي هاي من هستن. درس رو دوست دارم و از تو چه پنهون كه ميخواستم امسال آزمون دكتري شركت كنم ولي احساس كردم كه نبايد توي اين مدت استرسي بهم وارد شه و تو اذيت شي بخاطر همين امسال رو بيخيال شدم .....ببينم تا سال بعد چي ميشه. نقاشي رو خيلي دوست دارم ولي هيچ وقت فرصتشو پيدا نكردم كه برم كلاس و ياد بگيرم. آدم تنبل و وقت تلف كني هستم و هميشه همه كارامو ميذارم براي شب آخر كه اين خيلي بده. بهت پيشنهاد ميكنم كه تو اينجوري نباشي. اما الان كه حامله هستم: توي اين پنج ماه خيلي خسته و كرخت و خواب آلود شدم. هرروز صبح به زور از خواب بيدار ميشم و با بابايي آماده ميشيم كه بريم سركار. توي راه صبحانه ميخوريم. اينجوري كه يك سيني بزرگ بر ميداريم توش نون و كره و مربا ميذاريم و بابايي رانندگي ميكنه و من يك لقمه براي بابايي ميگيرم بهش ميدم و يك لقمه هم براي خودم ميگيرم و ميخورم. بعضي وقتها هم كه ديرمون شده يا هوس يك صبحانه ديگه ميكنيم توي راه حليم ميخريم و ميخوريم يا شيرو كيك يا خامه كاكائويي و نون تازه.....( آخه بابا مهديت عاشق كاكائو و شكلات و از اين غذاهاي مضره .) تا قبل از نوروز برنامه اينجوري بود كه بابايي دم شركت خودشون توي شيخ بهايي پياده ميشد و من ماشينو مياوردم سر كار و عصرها هم قبل از ساعت 5 ميرفتم دنبال بابايي و ميرفتيم خونه. ولي بعد از عيد بابايي با رئيسشون صحبت كرده و گفته كه خدا به ما يك فرشته كوچولو داره ميده و بخاطر همين عصرها روزي نيم ساعت زودتر مياد بيرون تا من مجبور نباشم زياد رانندگي كنم و صبحها منو ميرسونه و عصرها هم مياد دنبالم. آخه بابايي هردومونو خيلي دوست داره ترانه جونم تو از روز اول فروردين شروع كردي به لگد زدن به من و چند بارشو كه بابايي پيشم بوده و دستشو روي دلم گذاشته تكون خوردناتو حس كرده و كلي قربون صدقت رفته. بعضي وقتها هم كه خيلي محكم لگد ميزني اگر به دلم نگاه كنم حركت كردن اون قسمت از دلمو ميتونم ببينم......نميدوني چقدر اين لحظه رو دوست دارم. چون هم خيلي بامزه هست و هم خيالم رو راحت ميكنه كه سالمي و داري شيطوني ميكني. ترانه زندگيم من الان حدود 68 كيلو شدم و سايزم به 38 رسيده . قبلا حتي فكر اينكه چاق بشم اذيتم ميكرد ولي الان اصلا ناراحت نيستم و اونقدر خوشحالم از وجود تو كه به اين چيزا فكر نميكنم. البته از اواخر اسفند شروع كردم بطور منظم روزي دوبار روغن زيتون به دلم ميزنم كه كمتر ترك بخوره. تا الان كه هنوز نخورده......اميدوارم بعدشم نخوره......( آرزو بر جوانان عيب نيست.) .....دست و پام يكم ، يكم كه چه عرض كنم خيلي باد داره ولي دكتر بهم گفت طبيعي هست. از اوايل فروردين شب ها خيلي بد ميخوابم. سعي ميكن طاق باز نخوابم كه براي تو ضرر نداشته باشه وقتي هم كه روي دست ميخوابم استخون درد شديد ميگيرم كه هر يك ساعت يكبار بايد دست به دست شم و از اونجايي كه نبايد يكدفعه اي جا بجا شم هر سري بلند ميشم و ميشينم و بعد دست به دست ميشم. هر شب هم حداقل يكبار به سرويس رفتن احتياج پيدا ميكنم. الان كه شكمم بزرگ شده سختمه كه دولا شم بخاطر همين نمازهاي غير از نماز صبح كه دوركعت هست رو روي صندلي ميخونم. وقتي يكم پياده روي كنم زير دلم شديد درد ميگيره و به نفس نفس زدن ميافتم. اگر كار خونه زياد باشه هر چقدر هم كه سبك باشه كمر درد ميگيرم. هنوز خداروشكر لك بارداري روي صورتم نيومده ولي يكدونه خط روي دلم افتاده كه البته ميگن بلافاصله بعد از زايمان از بين ميره. يكم حساس تر و لوس تر و گريه اي تر شدم. شكمو شدم و همش ميخورم. حالت تهوع ام هنوز بطور كامل از بين نرفته. اگر خدا بخواد ميخوام تا يك ماه ديگه برم آتليه و عكس بارداري بگيرم براي بالاي تختت كه يادگاري بمونه. همه چيزا رو شايد نگفته باشم. ولي مهم نيست هر وقت يادم اومد برات مينويسم تا اگر دوست داشته باشي بدوني.....فقط يك چيز ديگه باقي مونده و اونم اينه كه واقعا دوستت دارم و براي سلامتيت هر روز دعا ميكنم. تو زندگي مني. دوست دارم وقتي بدنيا اومدي بزارمت توي كالسكت و همه جا ببرمت. آخه 6 ماه مرخصي زايمان بهم ميدن. بعدش كه يكم بزرگ تر شدي برات اسباب بازيهاي خوشكل و مفيد بخرم. دوست دارم با هم بريم خريد با هم بريم كلاس ورزش با هم بريم شنا با هم بريم پارك. البته اگر تو هم دوست داشته باشي.......اميدوارم كه تو هم دوست داشته باشي . دوست دارم مونسم باشي و منم مونست باشم. دوست دارم همه غمهاتو به من بگي و منم به تو بگم. دوست دارم دوستم داشته باشي و باهام دوست باشي. دوست دارم بدوني كه جقدر بابات نگرانته و عاشقته . دوست دارم با بابات هم دوست باشي و بهش احترام بذاري. دوست دارم اونقدر آزاد باشي كه خودت دوست داري.دوست دارم توي همه چيز موفق باشي... شايد يكم از خودخواهي من باشه ولي اون موقع كه تو جوان و زيبا ميشي من ديگه جوان و زيبا نيستم ولي تو رو ادامه خودم ميدونم و به زيبايي و جواني و موفقيت تو افتخار ميكنم . دوست دارم اون موقع كه من و بابات پير ميشيم اونقدر دنيا عوض نشده باشه كه فكرهاي تو از ما خيلي دور باشه و از هم دور شيم. دوست دارم عين خودت فكر كنم و تو هم عين من فكر كني. البته اينا همش آرزو و خودخواهي هاي منه. دوست دارم يك خواهر برات بيارم كه هميشه مونس و همدمت باشه حتي اون موقعي كه من و بابات پير شديم و شايد ديگه همديگه رو درك نكنيم. دوست دارم يك برادر هم برات بيارم كه تكيه گاهتون باشه براي اون زماني كه پدرتون پير ميشه و ..... ترانه جونم با خوشي تو خوشم و با ناخوشيت ناخوشم. شايد هنوز زود باشه كه از احساس مادرانم بگم ولي باور كن هر چي ميگذره و تو بزرگتر ميشي بيشتر وجودتو حس ميكنم و عاشقت ميشم. ديروز داشتم توي نيني سايت ميخوندم كه الان كه تو 23 هفته ات تموم شده و وارد هفته 24 شدي حدود 29 سانت قد داري و نيم كيلو وزن. الهي قربون اون قد و بالات بشم كه توي شكم من خودتو جا دادي و احتمالا جات تنگه و هي سعي ميكني با كش و قوس براي خودت جا باز كني.. منو ببخش اگر گاهي از روي بيحواسي اذيتت ميكنم. خيلي دوستت دارم. به اميد روزهاي زيبا و دوست داشتني براي من و تو بابابي......بوووووووووووووووس
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)