نگرانی های مادرانه ، نگرانی های پدرانه
خانم خوشگله سلام بابا
چند روز پیش خونه عمو محمد اینا تو خواب مریض شده بودی و هر چی خورده بودی بالا آوردی.
به اندازه تمام عمرم ترسیدم و فکرای بد کردم.
آخه می دونی من یه کم حالتای بدو تصور می کنم ( کار بدیه باید ترکش کنم)
شانس آوردیم که مامان بزرگت هنوز پیش ما بود و با روشهای سنتی تو رو روبراه کرد.
تا صبح نتونستم بخوابم، وقتی مامانت گفت دوباره یه کم غذا خوردی خیلی خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم.
این از عظمت خداست که با اومدنت پدر و مادری که تازه دارن با دستاشون لمست می کنن اینقدر وابسته به تو کرده
شاید جنس نگرانی من و مامان خوشگلت فرق داشته باشه اما همش بر اساس عشقه این
نگرانی های مادرانه، نگرانی های پدرانه
خدا رو شکر الان که خونه مامان بزرگی و من دور از تو و مامانی هستم حالت خوبه ( تعطیلات عید فطر تموم شد امروز سر کارم و فردا باید برم اهواز ماموریت )
یک دنیا دوستتون دارم خوشگلای من ( بازم مامانتو بیشتر - حسودی نکن لطفاً)