ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

هفته های آخر بارداریم

1391/4/16 14:08
نویسنده : نرگس
580 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم خوبی مامانی .

خیلی ماهی گلم. دوستت دارم.

این هفته ها سخترین هفته ها برای من و تو هست . چون من خیلی سنگین شدم و حتی نشستن و بلند شدن برام خیلی مشکله و موقع خواب همش در عذابم و دلم درد میکنه و تیر میکشه . غذاهایی که میخورم تا چند ساعت هضم نمیشن و باعث دل دردهای بد میشه. از طرفی جای تو هم خیلی تنگ شده و از تکون خوردنات معلومه که راحت نیستی. وقتی هم که من شکمو غذا میخورم فوری شروع میکنی به تکون خوردن . انگار که این غذاها داره فضای تو رو توی دلم تنگ میکنه و تو برای اینکه برای خودت جا باز کنی شروع میکنی به ورجه وورجه.

عزیز دلم من سعی مکنم طاقت بیارم ولی تو بیشتر سعی کن . دیگه چیزی نمونده . حدود سه هفته تا تاریخ سزارین مونده. توی این سه هفته سفت منو بچسب و هر چی دوست داری لگد بزن که بعدا دلم برای این لگدات تنگ میشه.

از تو چه پنهون که یکم اضطراب دارم. هم بخاطر عمل چون غیر از نوزادیم یادم نیست که توی بیمارستان بستری شده باشم و عمل کرده باشم. هم اینکه دلهره دارم که آیا از پس مراقبت و تربیت تو بر میام یا نه .کار سختیه که به کمک همه احتیاج دارم. مامان جون  و بابا جون که تا حالا دریغ نکردن و خیالمو راحت کردن که از این به بعدم پشتم هستن. واقعا دستشون درد نکنه. چون از زندگی و سلامتی خودشون میزنن.خاله فائزه و خاله ساره هم تا جایی که میتونن هم بهم سر میزنن و هم توی خریدا کمکم کردن. دست همگی درد نکنه.

بابایی هم که واقعا تا حالا سنگ تموم گذاشته. ولی این روزها که با هم صحبت میکنیم اونم میگه نگرانه. نگران اینکه آیا میتونه بابای خوبی باشه یا نه. آخه راستشو بخوای تازه کم کم داره باورمون میشه که داریم مامان و بابا میشیم. منم یکم نگران این هستم که بابایی اونجوری که باید میتونه حمایتم کنه یا نه. آخه همه کمک ها که فیزیکی نیست که. تنها کسی که میتونه به بهترین نحو کمک عاطفی توی این دوران و بعد از اون بهم بکنه بابایی هست که البته تا الانش که عالی بوده. امیدوارم بعدشم این کارو بکنه.

دوست دارم این هفته های آخر پر خاطره ترین هفته های زندگیمون باشه. روزهای پر از خاطره و اضطراب و انتظار و شادی. توی هفته آینده از آتلیه وقت گرفتیم که بریم سه تایی عکس بگیریم تا یکم به ماندگاری خاطره این دوران کمک کنه. امیدوارم مشکلی پیش نیاد. هفته آخر تیر هم قراره خاله نرگس بیاد کمکم و خونه تکونی نهایی رو انجام بدیم و فریزر و از مواد غذایی پر کنیم.

توکل به خدا.

ترانه جونم اگر صدامو میشنوی و احساساتم رو درک میکنی و میفهمی چی میگم برام دعا کن. تو الان پاک ترین و معصومترین کس منی و خدا دعاتو براورده میکنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان عسل
16 تیر 91 14:26
اوااااااااااااااا مگه مامانا میترسن؟ مگه هدیه گرفتن از خدا ترس داره؟ فکرشو بکن بچتو بغل میکنی انشالله
خدا تو رو لایق مامان شدن دیده پس شاد باش و مطمئن باش که میتونی
مبارکهههههههههههههههه


مرسی عزیزم
دوست جون
16 تیر 91 16:26
آخی، بیزحمت به ترانه جون بگو برای منم خیلی دعا کنه... شاد و سلامت باشید هر دو تا تون
♥ مامان آینده ♥
17 تیر 91 14:04
چه قشنگ نوشتی عزیزم احساست رو...

انشالله این چند هفته هم به خوبی و خوشی تموم بشه و هرچه زودتر نی نی نازت رو بغل کنی


ممنون خیلی برام دعا کن لطفا
خاله مژگان
18 تیر 91 12:30
دوستم امیدوارم که این چند هفته باقی مونده رو به راحتی بگذرونی. اینقد هم نگرانی به خودت راه نده ترانه جون میاد بغلش میکنی لباسای خوشگلی رو که براش خریدی تنش میکنی و البته همه اینها زیر چتر حمایت همسرت اتفاق می افته.



ممنون عزیزم.