دلم برات تنگ شده
سلام ترانه اي خوبي؟ امروز بالاخره كلي لگدهاتو نثارم كردي. خيلي دوست دارم تكون خوردناتو . دوست دارم بيشتر باهات حرف بزنم تا وقتي بدنيا مياي صدامو بشناسي. ولي متاسفانه سركار امكانش نيست . وقتي هم ميرسم خونه چون مامان جون و باباجون هستن روم نميشه . ولي وقتي باهات تنها ميشم يا با بابايي سوار ماشين هستيم تا بيام سركار يا از سركار برگرديم . سعي ميكنم صدات كنم و باهات حرف بزنم.
اميدوارم صدامو بشنوي و برات آزاردهنده نباشه و باهاش انس بگيري. همونجوري كه من با تكونات انس گرفتم. كه وقتي نيست احساس دلتنگي و ناراحتي ميكنم.
الان من منتظرم بابايي بياد دنبالم سه تايي با هم بريم خونه. خيلي خوابم مياد. اميدورام بابايي زود برسه . قرار بوده كه ساعت 4:30 از محل كارش راه بيافته.
خيلي دوستت دارم. بوس.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی