خانه كودك ارديبهشت
ترانه خانم من دو سه هفته اي بود كه دنبال كلاس هاي ويژه مادر و كودك بودم كه شما رو ببرم اونجا بخاطر اينكه احساس ميكردم كه بودن با ني ني هاي ديگه هم سن و سال خودت براي روحيه و روابط اجتماعيت خيلي خوبه . البته شما تا الان كه نه خجالتي بودي نه حسود و نه قلدر . ولي با خودم فكر كردم كه ديدن بچه هاي كوچولو روحيتو شاد تر ميكنهو باعث ميشه بيشتر لذت ببري.
اين بود كه دلمو زدم به دريا و توي كلاس هاي ويژه مادر و كودكان يك تا دوسال خانه كودك ارديبهشت ثبت نام كرديم.
جلسه اولش افتاد روز دهم شهريور كه من همون روز رفته بودم قشم براي ماموريت .
جلسه دومش روز دوازدهم شهريور بود و سر ساعت 18 كلاس شروع شد. خاله الميرا يك خانم مربي مهربون بودن . اولش يكم شعرهاي كودكانه گذاشتن و با هم دست زديم بعدشم يك كوچولو با تاب و سرسره و الاكلنگاي اونجا بازي كردين و بعدشم يك كاردستي درست كرديم.( البته كاردستي هارو مامانا درست كردن و ني ني ها از جمله شما شيطوني كردن) بعد هم دوباره آهنگ و بعدشم ساعت بازي و بعدشم ساعت خوراكي..........
كلاس يك ساعت بود و به نظرم خوب بود. همين كه كوچولوها با هم هستيد و بازي ميكنيد و از محيط خونه خارج ميشيد و فضاهاي جديد رو تجربه ميكنيد برام قابل قبول بود. احساس كردم كه شما هم خوشت اومده بود. اونجا شما از همه كوچولو تر بودين. شما سيزده ماهه بودين . محمد طاها 14 ماهه . يك دختر كوچولوي ديگه 15 ماهه و بقيه رو كه اسماشونو يادم نيست از 16 ماه به بالا بودن. شما و محمد طاها نميتونستيد راه بريد ولي شما يك كوچولو زرنگ تر بودي و دستتو كه به هر چيزي تكيه ميدادي راحت راه ميرفتي. تازه از همه هم توپولي تر بودي...........
جلسه سوم و چهارم بدليل مرخصي خاله الميرا تشكيل نشد و امروز جلسه سوم جبراني قراره برگزار شه. من بجاي شما هيجان دارم گلم.