ترانه خانم ديگه براي خودش تصميم ميگيره
عزيز دلم پيشرفتات حيرت انگيزه حداقل براي من........هر روز يك كار جديد ميكني. مثلا از روزي كه به دنيا اومده بودي هر وقت نياز بود دارو بخوري هرچقدر هم كه تلخ بود ميخوردي و اصلا ما توي دارو دادن به تو اذيت نميشديم. ولي جديدا هر چيزي رو كه خوشت نمياد با كمال اعتماد به نفس يا دهنتو باز نميكني تا بخوري يا اگرم بطور اتفاقي دهنت باز شه و يكمشو بچشي اگر خوشت نياد يا تف ميكني بيرون يا قورتش نميدي.
يك كار ديگت اينه كه خوابيدن يا نشستنتو خودت انتخاب ميكني قبلا موقع خوردن هر چيزي حالت نيمه نشسته بهت ميداديم و بعد از خوردن بلندت ميكرديم تا بادگلوت خارج شه. ولي مخصوصا تو اين دو سه روز كه مخصوصا خودت ياد گرفتي بلند شي يكدفعه وسط خوردن بلند ميشي و ميشيني........خوب عزيزم اينجوري كه ديگه غذاي توي شيشه وارد دهنت نميشه كههههههه
قبلا هر چي ميگرفتيم جلوت چه اسباب بازي چه غير اسباب بازي به همون قناعت ميكردي و ميگرفتيشو ميبردي سمت دهنت ولي الان بين دو تا چيز كه جلوته اوني كه دوست داريو انتخاب ميكني و اگر ما اون يكي ديگه رو بهت بديم همش چشمت به انتخاب خودته و سعي ميكني همونو برداري. مثلا ديروز يكم سيب برات رنده كردم و با قاشق داشتم بهت ميدادم. تو ظرف سيبو كه ديدي از خود بيخود شدي و سعي كردي ظرفو ازم بگيري . من ظرفو از جلوي چشمت بردم و قايم كردم پشت خودم ولي شما ديگه سيب نميخوردي تا اينكه يكدفعه بابايي با يك ظرف ميوه وارد اتاق شد. شما هم خودتو هي ميخواستي پرت كني سمت ظرف ميوه . بخاطر همين يك ليمو شيرين كوچيكشو كه بتوني توي دستاي تپلو كوچولوت نگه داري بهت داديم و شما مشغول بازي شدي. بعد از چند دقيقه بابايي رفت يك ليوان چاي براي خودش آورد . شما هم دوباره از خود بيخود شدي و ليمو شيرينو پرت كردي و خودتو هول ميدادي جلو كه ليوان چايو از بابايي بقاپي........واي اونقدر با شدت اينكارو ميكردي كه نميتونستم يكدستي نگهت دارم هرچي هم ليمو شيرينو بهت نشون ميداديم فايده نداشت شما ليوان چايو ميخواستي................
خلاصه بابايي ليوانو پشتش قايم كرد. قربونت برم كه از دل برود هر آنچه از ديده برفت..........يادت رفت و دوباره مشغول ليمو شيرين شدي..........عزيزم قربونت برم كه ديگه خودت تصميم ميگيري و ما هم گوش بفرمان شماييم........