ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

واكسن شش ماهگي

1391/11/21 8:20
نویسنده : نرگس
518 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ترانه گلم. فدات بشم كه اينقدر ماه و صبور هستي...از چند روز قبل از واكسن 6 ماهگي خيلي استرس داشتم كه يعني چي ميشه و نگران بودم كه خيلي اذيت شي. راستشو بخواي سر واكسن دوماهگيت كه كلي اذيت شده بودي حسابي ترسيده شدم.استرس

واكسن چهار ماهگيتو خداروشكر خيلي اذيت نشدي ولي  بالاخره هم بيحال بودي و يكم تب هم ميكردي. با اينكه هر چهار ساعت بهت استامينوفن ميداديم.ولي بازم 48 ساعت نشده خوب شده بودي.

براي واكسن شش ماهگي دوباره رفتم قم. سه شنبه 18 بهمن با دايي رفتيم و چهارشنبه ساعت 8:30 با مامان جون طاهره رفتيم مركز بهداشت. سر راه هم استامينوفن برات خريدم و دادم خوردي.

خداروشكر همه چيز خوب بود. وزنت 8500 گرم     قدت 65 سانتي متر و دور سرت 43.5 سانتي متر

رفتيم توي اتاق  تزريق و توي دو تا پاي كوچولوت واكسن زدن. بميرم كه اينقدر مظلوم بودي شروع كردي به گريه . ناراحتيكم بغلت كرديم و بهت پستونك داديم آروم شدي. بعدش و تو توي ماشين خوابيدي و برگشتيم خونه مامان جون اينا.

هر چهار ساعت بهت استامينوفن داديم تا شب كه خداروشكر رو به بهبود بودي. به نسبت سري هاي پيش خيلي حالت بهتر بود. ولي مثل اينكه پاتو كه تكون ميدادي دردت ميگرفت و يكم بغض ميكردي و تا سرتو گرم ميكرديم يادت ميرفت و آروم ميشدي.نگران

خداروشكر تا جمعه كه 48 ساعت از تزريق واكسنت گذشت استامينوفن هر 8 ساعت بهت داديم و تب نكردي ولي يكم كسل بودي و نق نق ميكردي و كم خواب بودي. بالاخره واكسن يعني اينكه تو اون بيماريها رو بصورت خفيف ميگيري تا بدنت پادتن توليد كنه ديگه........عزيزم با اينكه اذيت ميشي ولي اينكار برات لازمه كه انشاالله در برابر يكسري بيماريها بدنت ايمن بشه.

قربون دخمل صبور و نازم بشم عزيزم.ماچ

نوشته شده در ٢١ بهمن ٩١ ساعت ٨:٢٠ صبح توی شرکت نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

باباي مليسا
21 بهمن 91 10:22
با سلام . وبلاگ مليسا خانم بالاخره بعد از 2 ماه به روز شد . خوشحال ميشم قدم رنجه كنيد و با نظرات زيباتون اين كلبه مجازي كوچيك رو منور و قشنگتر كنيد . منتظرتون هستيم .