دست پخت بابايي عاليهههههههههه
سلام ترانه جونم خوبي گلم؟
امروز صبح خيلي بامزه بودي جيگرم چون من و بابا سوار ماشين بوديم و توي راه سركار كه تو از اولش تا آخرش اونقدر وول ميخوردي و شكم منو تكون ميدادي كه با اينكه بابايي بيشتر سعي ميكرد حواسش به رانندگي باشه ولي تكوناتو از روي مانتو روي شكم من ميديد.
ترانه جونم ديشب بابايي جلسه داشت و حدود 8:30 رسيد خونه با كلي خريد. فوري رفت توي آشپزخونه و گفت كه ميخواد دو جور غذاي مورد علاقه منو درست كنه. كشك و بادمجون و قارچ وسيب زميني و پنير. منم با اينكه خيلي اين غذاها رو دوست داشتم كلي غر زدم كه آشپزخونه به هم ميريزه و يكيشو درست كن. ولي بابايي گفت اون با من و شروع كرد به درست كردن.
تا ساعت 11 توي آشپزخونه بود و هر از چندي هم منو صدا ميكرد كه ازم نظر بپرسه كه چجوري درست كنه كه خراب نشه. خلاصه كلي خونه رو بوي دود و سرخ كردني برداشته بود و سرتا پاي بابايي روغني شده بود كه ديگه شام حاضر شد. نميدوني چه غذاهاي خوشمزه اي بودن. اونقدر دوست داشتم كه نميتونستم دست بكشم. اونقدر خوردم كه تا الان هم هنوز دل درد دارم. ولي نميدوني دست پخت بابايي چقدر خوب هست. به نظرم وقتي ديگه رو فرم بيام و بتونم آشپزي كنم ديگه غذاهاي من به دل كسي نميچسبه.
بابا مهدي ترانه خيلي دوستت دارم . ممنون بخاطر زحمت هايي كه ميكشي.