مهدکودک
ترانه خانمم ....هنوز دارم با خودم کلنجار میرم که آیا برم سرکار یا نه.....راستشو بخوای تصمیم قطعی گرفته بودم که نرم. ولی اوضاع اقتصادی داغونه..اگر نرم....................
تا آخر سال باید دست و پا شکسته و نصفه و نیم کاره برم تا قراردادم تموم شه. یعنی از 8 بهمن باید برم سر کار که از مامان جون طاهره خواستیم بیان پیشت و من هم صبح برم تا حدود 2 بعد از ظهر.....برای سال بعد هم باید یک فکری بکنم. یا بیخیال کار شم که واقعا سخته یا باید برم که از نرفتن سخت تره.......
نمیدونی چقدر ناراحتم و دلهره دارم. آخه من چجوری شما رو ول کنم برم سرکار........
دو سه روزه توی اینترنت دنبال مهد میگردم تا خدای نکرده اگر مجبور شدم شما رو بزارم اونجا.......خیلی سخته دوری از تو...هر بار نشستم و سفت و سخت دنبال مهد گشتم همراهش گریه کردم. هم خودم بهت وابسته هستم هم میدونم به تو هم سخت میگذره.......ولی توکل به خدا ..........احتمالا امروز میرم دو سه جا که نزدیک محل کارم هست رو ببینم. باید مطمئن شم که جایی که شاید قراره شمارو بزارم اونجا مناسب هست یا نه.
محل کارم انتهای جردن توی کوچه گلخانه هست. دوست دارم حتی الامکان نزدیک به محل کارم باشه تا اگر بشه بتونم بهت سر بزنم.
خیلی دوراهی سختیه.........