ذوق بیش از اندازه من
دیروز جمعه برای ناهار قرار بود بریم خونه خاله عطیه اینا.( مهمونی دوره ای ما با دوستامون) صبح که بیدار شدیم شما رو حمام کردیم و لباس تنت کردیم. ( نمیدونم چرا بر خلاف همیشه که حمام کردنو دوست داشتی و میخندیدی توی وانت دیروز به محض اینکه گذاشتمت توی وان شروع کردی به گریه کردن و با التماس به من نگاه میکردی که نجاتت بدم و من حسابی دلم برات کباب شد و بخاطر همین تند تند شستمت و آوردمت بیرون تا ساکت شدی)
بعدش اومدیم که خودمون آماده شیم. راستشو بخوای من توی دوران بارداریم تمام لباسهای قبل از بارداریمو جمع کرده بودم و هیچ امیدی به پوشیدن دوبارشون نداشتم. بعد از زایمان هم یکی دو تا مانتو خریده بودم ولی تمام این مدت شلوار بارداریمو میپوشیدم و نشده بود برم شلوار بخرم. تا اینکه دیروز با کمال نا امیدی به بابایی گفتم چمدون لباسایی که جمع کرده بودمو بیاره چک کنم چیزی اندازم میشه که بپوشم یا نه. باورت نمیشه تمام مانتوهام غیر از یکیش اندازم بود حتی شلوارام هم اندازم بود. نمیدونی با چه ذوق و نیش بازی یکی یکی لباسامو تنم میکردم و باخوشحالی پرتشون میکردم گوشه اتاق که یعنی اینم به لباسایی که میتونم بپوشم اضافه شد.......بابایی وایساده بود و به من میخندید و از تعجب که چرا اینقدر ذوق زده هستم داشت شاخ در میاورد. آخه نمیدونی مانتو ها و لباسام تمامش اندازم بود. البته قبل از بارداریم این لباسا یکم برام آزاد تر بودن. ولی الان فیت تنم شده بودن. قبل از بارداریم سایزم 36 بود ولی معمولا لباسامو سایز 38 گرفته بودم. که الان سایزم شده 38. فقط هنوز یکم شکم دارم که فکر میکنم باید با پیاده روی و ورزش آبش کنم. باورت نمیشه حتی مانتوشلوار فرمی که شرکت بهمون داده بود هم اندازم بود فقط الان جذب تر از قبل شده................خیلی خوشحالم و امیدوار شدم که بزودی به سایز قبل از بارداریم برگردم.