ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

یک روز خسته کننده و پر استرس برای من و ترانه

1391/5/21 12:51
نویسنده : نرگس
707 بازدید
اشتراک گذاری

پنج شنبه ساعت 11که پاشدی شیر بخوری دیدم دهنت برفک زده . کلی استرس گرفتم و نشستم به گریه کردن. بعدش اومدم عوضت کنم که بریم دکتر دیدم پاهاتم حساسیت شده. دیگه منو بگی از ناراحتی و استرس داشتم میمردم.

هر جا هم زنگ میزدیم که نوبت بگیریم دکتر متخصص نداشتند. بالاخره با بابایی و مامان جون رفتیم اورژانس مرکز طبی کودکان.اونقدر حالم بد شد که نه نظمی نه بهداشتی نه ترتیبی.......

همش ناراحت بودم که الان تو ممکنه مریضی این بچه هایی که اینجا هستند رو بگیری....خودم هم حسابی ضعف و لرز کرده بودم. بالاخره بعد از کلی معطلی ساعت حدود 7 بعد ازظهر رسیدیم خونه. الان که میبینم برفکت خیلی بهتره. پاهاتم بهتر شده.ولی کلی مامانو ترسوندیا...........ولی یک چیز آویزه گوشم شد که هیچ وقت درمانگاه های اینجوری تو رو نبرم. چون احتمال مریض تر شدنت بیشتر از خوب شدنته.......

راستی همونجا یک تست زردی هم ازت گرفتن که خدا روشکر حسابی پائین اومده ولی دلم کباب شد با اون سوزن مسخره ای که فرو کردن توی دستت. امکاناتشون صفر بود. سوزن خون گیری مخصوص نوزاد نداشتن.!!!!!سوال

خداروشکر که همه چیز به خیر و خوشی تموم شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)