ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

دخمل یازده ماهه من

ترانه یازده ماهه من کلی کار بلده بکنه هرچیزی که میخواد با انگشتاش اشاره میکنه و میگه eh وقتی میگیم حسنا ( دختر خاله ترانه ) کو با انگشتش عکس حسنا رو  نشون میده و میخنده و همینطور مامان و بابا رو هم بلده که با دست عسکامون نشون بده بجای اینکه توی روروئک بشینه میره پشتش و هلش میده ........ما هم بهش میخندیم و میگیم مگه گاریچی هستی از همه چیز و همه جا بالا میره قهقهه های زورکی میزنه بطوریکه به نظر من ممکنه گلوش درد بگیره وقتی سرپا ایستاده دستاشو که ول میکنیم چند ثانیه میایسته ولی اونقدر ترسو هست که فوری میشینه توپ باز بلده اینطوری که توپ یا بادکنکی که روبروشه رو هل میده و منتظر میمونه که ما هم براش بندازیم. پستونک و شیشه شیرش...
8 تير 1392

ترانه و آتلیه پاپا

ترانه خانمم دیروز عصر ( پنجشنبه ششم تیر ) وقت داشتیم که ببرمت آتلیه ایندفعه آتلیه پاپا رو انتخاب کردیم که واقعا تا حالا که راضی بودم . یک عمو و خاله مهربون بودن و کلی ازت عسکای خوشکل گرفتن . امروز جمعه اول وقت هم از بین 508 تا عسک من و بابایی چندتا شو انتخاب کردیم برای چاپ که قراره یکشنبه حاضر شن.............کلی ذوق دارم چندتا از عسکای کارنشدش ایناست . به نظرم خوب و با کیفیت هستن. کارشده هاش که اومد برات میزارمشون     بقیش توی ادامه مطلبه خاله هاااااااااااااااااااااااااااا             ...
7 تير 1392

حساسیت پوستی دخمل طلا

سلام به همه خاله های خوب ترانه خانم بعد از غیبت طولانی اومدم راستشو بخواین ده روزی بیشتر نیست که اومدم خونمون و قبلش خونه مامان جون طاهره ترانه بودیم... ولی از وقتی که اومدم بعلت اینکه مدت طولانی بود که خونه نبودم در گیر کارهای خونه بودم و اونقدر هم ترانه شیطون شده که یواش یواش کارام پیش میره....یک علتش هم حساسیت پوستی ترانه خانمم بود که بدجوری افسرده و ناراحت بودم... راستش ترانه گلم از اواسط خرداد روی پوست صورت و گردنش جوش های ریز ریخت بیرون و بعد از سه بار بردن دکتر و استفاده از دارو الان بهتره........علتش احتمالا این بود که من قاووت خورده بودم و گرمای زیاد کازرون و قم بود. آخه ترانه خیلی گرمایی هست. حساسیت و خارشش بقدری بود که حتی...
2 تير 1392

ده ماهگی دخمل نازم مبارک

دخمل نازم ده ماهگیت مبارک.............یکم دیرتر اومدم بنویسم بعلتی که توی پست قبل برات توضیح دادم ولی بعد از پنج روز اومدم برات بنویسم که توی ده ماهگی چه کارایی انجام دادی -بلدی بگی آب هر وقت که آب میخوای یا آب میبینی یا بهت میگیم بگو آب با صدایی که انگار داری درگوشی حرف میزنی میگی هااااااااااااااپ عزیزم فدای آب گفتنت بشم بعد از ماما این دومین کلمه ای هست که میگی.... - جدیدا اگر روی زمین پتو پهن کنم یا بالش بزارم تو با حالت چهار دست و پا میای و بصورت دمر میخوابی روش.. قربونت برم عزیزم خیلی این کارت بامزست   -شبها توی خواب اونقدر قلت میزنی و دمر میخوابی که نگو.... - توی خونه مامان جون طاهره اینا یک پله بین هال و آشپزخونه هس...
13 خرداد 1392

موهاتو کوتاه کردم

سلام دخمل نازم .......شما از اولی که بدنیا اومده بودی خیلی کم مو داشتی که تقریبا همش ریخت و موهای جدید در اوردی .......تا اینکه همین موهای جدید بلند شد و پائیناش یکم فر خورد ..منم با توصیه مامان جون طاهره توی دوم خرداد یعنی ده روز پیش کوتاهش کردم.......      اینم عسکای روز سوم خرداد     ...
13 خرداد 1392

خاطره یک روز از آخر اردیبهشت

یک روز که با هم توی خونه بودیم و من داشتم کارامو میکردم یکدفعه دیدم شما نیستین.....ترسیدم و صدات کردم و یکدفعه دیدم دوتای پای کوچولو از زیر میز آشپزخونه پیداست       بعدشم رومیزی رو زدم کنار   قربون شیطنتات بشم ننه جون ...
13 خرداد 1392

مامان بزرگم رفت پیش خدا

سلام ترانه گلم خوبی؟ فدای تو بشم که اینقدر شیطون شدی و همه چیزو همه جارو به هم میریزی.... عزیزم این چند روز که نتونستم بیام بخاطر این بود که مامان بزرگ عزیزم ( مامان مامان جون طاهره ) روز جمعه سوم خرداد مصادف با سیزدهم رجب و روز  پدر رفت پیش خدا....مادر بزرگم خانم مومن و با خدایی بود و از وقتی یادم میاد معلم و مدرس قران بود... روحش شاد....... از خاله های خوب ترانه و هرکسی که این متنو میخونه خواهش میکنم فاتحه برای شادی روحشون و شادی روح تمامی درگذشتگان بخونه..............
13 خرداد 1392

داری بزرگ میشی گلم

سلام دختر با نمک من چند روزیه که دوباره من تو خونه تنهام و شماو مامان پیش مامان بابای مامان هسبید دیگه دارم از تنهایی میترکم به خاطر فوت مامان بزرگ مامان چند روزی بود منو مامانی نتونستیم برات چیزی بنویسیم. خدا مامان بزرگو بیامرزه خیلی زن باخدایی بود و آخرین خاطره من از اون امتحانی بود که بابت خوندن سوره یاسین تو عید از ما گرفت آخه معلم قرآن بودش. خیلی خوشگلو و تمیز داری یه خانم میشی که میشه باهات گفتمان داشت. آخه می دونی بابا        من بر عکس اکثز باباها پرحرفم ولی خب مثل اکثرشون بی حوصله. بجنب زودتر حرف بزن می خوام با هم مذاکره کنیم. قربونت بابایی   ...
12 خرداد 1392

چند تا عسک از ترانه گل توی نه ماه و 21 روزگی

  بقیش توی ادامه مطلبه خاله هاااااااااااا     ترانه در حال چیدن ظرف توی ماشین ظرفشویی     ترانه کف آشپزخونه   ترانه آویزون به همه چیزو همه جا   ترانه در حال خوردن گلسر  ........این گلسرتو مثل پستونک میخوری از روی زمین برش میداری و نصفشو میزاری توی دهنتو در حالی که نصف دیگش بیرونه به ادامه کارای روزمرت ادامه میدی       ترانه در حال کشیدن جوراب شلواری روی سرش........ترانه خانم از دو هفته پیش هر چیز نرمی که برمیداره مثل تل یا هد و لباس و دستمال و پوشک و ......... نگاهش میکنه و میکشتش روی سرش انگار که میخواد از کلش بکنه تنش...
30 ارديبهشت 1392