درست یک ماه پیش برات یک تولد خودمونی و خانمونه گرفتم عمه ها و خاله هات بودن و مامان جون فاطمه و دو تا از دوستای خوبم. مامان جون طاهره هم دوباره کمرش درد گرفته بود و دکتر بهش استراحت داده بود بخاطر همین نتونست بیاد. نتونستم خیلی ازت عکس بگیرم و بیشتر فیلم گرفتیم ولی همین چند تا عکسم که گرفتم خیلی خوب نیستند ولی میزارم برات . توی تولدت خیلی خسته بودی و خواب آلو ولی به محض اینکه کادوی تولد بابایی اومد که یک کامیون بزرگ بود کلی ذوق زده شدی و بازش کردیم برات و از اونجایی که از هل دادن هر چیزی خوشت میاد مدام هلش میدادی از این سر خونه به اون سر خونه .......کلی هم کادو گیرت اومد دست همگی درد نکنه ...